۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

مدخل عام، پوششی برای طفره رفتن از پاسخ مشخص



رفیق ش. میم بهرنگ پس از آخرین نقد من به نوشته ی خود، به جای پاسخ مشخص به نقد مشخصی که من در نقد مقاله ی ایشان نوشته بودم، به باز چاپ و ترجمه و نوشتن مقاله های متعددی پرداخت، که هر کدام از آن مقاله ها به زعم ایشان مدخلی است برای گفت و گو با من. به باور من اما بهتر بود رفیق، ضمن نوشتن این مدخل ها، از پاسخ دادن به نقد مشخص من نیز طفره نمی رفت. به عبارت دیگر من نوشتن این مدخل های عام را، به رغم مفید بودن آن ها، نوعی طفره رفتن از پاسخ مشخص به نقد مشخص تلقی می کنم. به همین دلیل ادامه ی گفت و گو برای من قدری دشوار شد. رفیق بهرنگ در مقدمه ی مقاله ای با عنوان« بیدار نگه داشتن شعور انقلابی در مرحله ی غیر انقلابی تاریخ »که در پاسخ به آخرین نقد من، از آرشیو سایت مجله ی هفته، بیرون کشیده و مجددا منتشر کرده نوشته است: « امروز باید شعور انقلابی را در مرحله غیر انقلابی تاریخ، بیدار نگه داشت و با استراتژی های اعتراضی در چارچوب جامعه سرمایه داری، راه را برای فراتر گذشتن از این سیستم باز کرد.» همان گونه که می بینید دیگر رفیق از الکنیت خود خواسته و خروج از این الکنیت سخن نمی گوید، بل بدون نقد نظرات پیشین خود یک باره از بیدار نگه داشتن شعور انقلابی و فراتر رفتن از این سیستم- سرمایه داری- سخن می گوید. به بیان دیگر رفیق بهرنگ بی سرو صدا از تئوری های پیشین خود دست کشیده و با ادبیاتی نامفهوم و گنگ با الهام از ایده های رفیق ایرج آذرین که در کتاب چشم انداز و تکالیف منتشر شده است، البته بدون کم ترین اشاره ای به کتاب رفیق آذرین، به میدان آمده است. بهتر است ببینیم رفیق بهرنگ اکنون چه می گوید. وی در متن یاد شده مدعای سه حکم زیر شده است:

الف- ما اکنون در مرحله ی غیر انقلابی تاریخ به سر می بریم.

ب- باید شعور انقلابی را زنده نگه داریم.

پ- با استراتژی های اعتراضی در چارچوب جامعه ی سرمایه داری، راه را برای فراتر گذشتن از این سیستم باز کرد.

مدعای نخست ایشان نامفهوم و گنگ است. مرحله ی غیر انقلابی تاریخ یعنی چه؟ ما در ادبیات سوسیالیسم مارکسی با مفهوم مرحله ی انقلاب آشنا هستیم، عبارت ایشان ربطی به این مفهوم ندارد. ممکن است مراد ایشان این باشد که در موقعیت کنونی، به سبب آن که انقلاب کارگری در سطح جهان به طور عمومی در دستور روز نیست، بنابر این ما اکنون در سطح جهانی به طور عمومی و گذرا در شرایط و موقعیت غیر انقلابی به سر می بریم. همان گونه که می بینید، رفیق بهرنگ به رغم آن که همواره بر بکارگیری دقیق و درست مفاهیم پافشاری می کند، خود چه گونه مفاهیم با معنایی چون شرایط و موقعیت غیر انقلابی را به مفاهیمی گنگ و نا مفهومی چون مرحله ی غیر انقلابی تاریخ، تبدیل می کند. من نیز چون رفیق ایرج آذرین بر این باورم که سوسیالیسم کارگری در سطح جهانی و به طور عمومی، و نه الزاما در همه ی کشورها، در شرایط و موقعیت غیر انقلابی به سر می برد. رفیق بهرنگ نیز چنان چه می خواسته به همین حقیقت اشاره کند، به نکته ی درستی اشاره کرده است. دو حکم بعدی رفیق بهرنگ در واقع ناظر بر شرح تکالیف نیروهای سوسیالیست و کمونیست است. تکالیفی که از تحلیل موقعیت و شرایط سوسیالیسم کارگری در سطح جهانی استنتاج شده است. رفیق آذرین در اثر یاد شده، از ضرورت حفظ و ارتقا سنت نظری و میراث زنده ی مارکس و سوسیالیسم کارگری قرن بیستم و انتقال آن به سوسیالیسم کارگری قرن بیست و یکم سخن گفته است. رفیق بهرنگ با ادبیات و روایت خود از زنده نگه داشتن شعور انقلابی، سخن می گوید. البته همین که ایشان دیگر از تمرین تفکر مفهومی سخن نمی گوید و از زنده نگه داشتن شعور انقلابی سخن می گوید جای بسی خوشنودی است. امیدوارم در نوشته های بعدی ایشان از زنده نگه داشتن شعور انقلابی نیز فراتر رفته و از حفظ و ارتقا و انتقال آگاهی پرولتری سخن بگوید. حکم رفرمیستی سوم ایشان البته هیچ ربطی به ایده ی رفیق آذرین ندارد. رفیق آذرین استنتاج این ایده را خود صراحتا این گونه نقد زده است: « دیدگاه رایج دیگری وجود دارد که به آرمان سوسیالیسم ( دست کم در حرف) پای بند است، اما از وجود شرایط غیر انقلابی این نتیجه را می گیرد که طبقه ی کارگر تنها می تواند برای خواست های صنفی و رفرم هایی در چارچوب نظام سرمایه داری موجود مبارزه کند. این دیدگاه کلاسیک رفرمیسم است.» صفحه ی 36 کتاب چشم انداز و تکالیف. البته رفیق بهرنگ نه از خواست های صنفی در چارچوب نظام موجود، بل از اتخاذ استراتژی های اعتراضی در چارچوب سرمایه داری دفاع می کند. به عبارت دیگر به زعم ایشان ما باید با اتخاذ استراتژی های اعتراضی در چارچوب جامعه ی سرمایه داری، زمینه را برای فراتر رفتن از سیستم در آینده ای نامعلوم آماده کنیم. اگر رفیق بهرنگ به تجربه ی تاکنونی جنبش کارگری و کمونیستی نگاهی انتقادی می انداخت، متوجه می شد که اتخاذ و غلبه ی استراتژی های رفرمیستی، نه راهی برای فراتر رفتن از سرمایه، بل چاهی است که مارا در نظم سرمایه محصور و محبوس کرده است. سوسیالیسم رفیق بهرنگ به این اعتبار نه فقط رفرمیستی، بل سوسیالیسم روز رستاخیزی است.

ایشان در مقاله ای با عنوان « تفکر مفهومی به چه معنی است؟ مدخلی برای بحث با آقای نیما طاهری» می گوید: « متفکری که بجای خوداندیشی، برای حل نیم بند هر مسئله ای دنبال آیه ای در کتب این و آن می گردد، به طرفداران عایشه و عثمان می ماند، که قرآن بر سر نیزه کرده بودند و از آیات بی جان یاری طلب می کردند. حق با علی ابن ابیطالب بود، که خود را قرآن ناطق می نامید و مردم را از افتادن به دام عوامفریبان منع می کرد. این فقط مثالی برای فهم مطلب بود و گرنه ما هرگز قصد مقایسه خود و دوست مان با عثمان و عایشه و علی را نداریم.» این نوشته نیز شاهدی است بر تغییر موضع و لحن و روحیه ی رفیق بهرنگ که جای خوشنودی و البته کمی تا قسمتی تاسف دارد. می گویم جای خوشنودی دارد چرا که ایشان در نوشته ی پیشین خود، از خود اندیشی می ترسید و اکنون بر خود اندیشی تاکید می کند. رفیق بهرنگ در نوشته ی پیشین خود گفته بود: « هر آنچه که ما بر زبان می رانیم، چیزی جز آموخته های ما نیست، آموخته های چه بسا ناکامل و معیوب. دلیل پرهیز ما از بکار بردن مفهوم «من» نیز همین است. ما را ادعائی نیست و خود را تافته جدا بافته نمی پنداریم. ما خودی به آن معنا نداریم. نه سر پیازیم و نه ته پیاز.» من در نقد این گفته ی ایشان در پاسخ خود نوشتم: « رفیق بهرنگ درست می گوید، ایشان هرگز در نوشته ی خود از ضمیر من استفاده نمی کند. اما تمامی نوشته های خود را با امضای فردی منتشر می کند. امری که با باور پوپولیستی و سنت ما نویسی ایشان تناقضی آشکار دارد. ایشان در حقیقت با استفاده از ضمیر ما در نوشته های خود، مضمون نوشته ی خود را از مُهر فهم فردی خویش، تهی می کند. امری که می تواند حاکی از ترس ایشان از به کار گیری فهم خویش باشد.» همان گونه که می بینید ایشان در نوشته ی پیشین خود، از نفی من و بی معنایی خود سخن می گفت، و اکنون خوش بختانه از خود اندیشی سخن می گوید. البته باز هم بدون نقد شفاف موضع پیشین خود، سنتی که در بین ما شناخته شده و مرسوم است. اما چرا می گویم این تغییر موضع و لحن و روحیه، کمی تا قسمتی تاسف بار است. برای آن که ایشان یکباره از موضع نه سر پیازیم و نه ته پیاز به موضع من قرآن ناطق ام ِعلی ابن ابی طالب رسیده است. به عبارت دیگر ایشان خود را مارکس ناطق و کانت ناطق می پندارد. پیش از هرچیز بهتر است ببینیم موضوع بر سر چه بوده است. ایشان در نوشته ی « پاسخی مختصر به برخی نکات مطروحه در راه خروج از کدام بن بست؟ آقای نیما طاهری» گفته ای را به کانت منسوب کرده بودند، من نیز با نقل گفته ی کانت نشان دادم که بین آن چه ایشان به کانت نسبت می دهند و آن چه کانت گفته است،تضاد فاحشی موجود است. به زبان دیگر ایشان گفته ی کانت را تحریف کرده است. رفیق بهرنگ برای طفره رفتن از پاسخ، این گونه وانمود می کند که گویی من در سراسر نوشته ی خود به استناد گفته ی این و آن به نقد ایشان پرداخته ام. در حالی که در تمام نوشته ی پیشین من تنها نقل قول مستقیمی که موجود است، نقل همین عبارت کانت است. آن هم در پاسخ به نقل تحریف آمیز ایشان از کانت. به همین دلیل رفیق بهرنگ به نقل داستان عایشه و عثمان و علی پرداخته است. و ضمن مقایسه ی نقل قول من با واقعه ی سر نیزه کردن قرآن توسط عثمان و عایشه، پاسخ خود را با، من قرآن ناطق ام ِعلی مقایسه کرده است. البته ایشان ضمن مقایسه کردن، فروتنانه متذکر شده اند که به هیچ وجه قصد مقایسه ندارند. بهتر است از قصد ایشان بگذریم و به کشف تاریخی ایشان بپردازیم. رفیق بهرنگ عزیز متاسفانه اسناد تاریخی نشان می دهند که واقعه ی بر سر نیزه کردن قرآن در جنگ صفین صورت گرفته است، یعنی جنگی که معاویه در ظاهر به بهانه ی خون خواهی عثمان به راه انداخت. بنابر این عثمان به علت آن که پیش از این جنگ کشته شده بود، نمی توانسته در این جنگ شرکت کرده باشد. قرآن را نیز سپاه شام به دستور عمرو عاص بر سر نیزه کردند، نه بدستور عایشه و عثمان.

هیچ نظری موجود نیست: